صبح امروز هم مثل صبح اکثر روزها رفتم پارک
تا ساعت 7:15 پیاده روی کردم تا اینکه گروه خنده پارک دور هم جمع شدند (این روزها جمعیت بیشتری جمع میشه وقتی جمعیت بیشتره خنده بیشتر میچسبه:) از اون ساعت تا پایان شب کلی خندیدم (خدا رو شکر )
اینم شعر آقای آذرخش که واقعا آفرین گفتن داره
خنده اگر همیشگی گره خورد به کار تو جمله غمت برون کند از دل استوار تو
خستگی از تنت رود از پس روز پر تنش عطر تبسم ار بود روی لب نگار تو
چند روزیه که دارم به این فکر میکنم که ما آدما خدا رو کجای زندگیمون گذاشتیم صبحها وقتی از خونه بیرون میزنیم یادمون میمونه که خدایی اون بالا هست و تموم رفتار و کردار ما رو زیر نظر داره ؟- یه روز که از تونل توحید رد میشدم متوجه شدم که خیلی از راننده ها سرعتشونو کم کردند که احیانا سوژه عکس پلیس نامحسوس قرار نگیرند و همینطور امتیاز منفی ..
چی میشد که هممون توی همه کارها همونطور که قوانین سخت جدید رانندگی رو رعایت میکنیم حواسمون به دوربین نامحسوس خدا هم باشه